نوعی گل که آن را در گلدان سبدی می کارند و شاخه های آن از شکاف های سبد بیرون می آید و به طرف پایین آویزان می شود و از آن ها گل هایی به رنگ زرد یا قهوه ای می روید
نوعی گل که آن را در گلدان سبدی می کارند و شاخه های آن از شکاف های سبد بیرون می آید و به طرف پایین آویزان می شود و از آن ها گل هایی به رنگ زرد یا قهوه ای می روید
دل سیاه. سیه دل. سیاه دل. بددل. بدخواه. که دل از شفقت و مهربانی تهی دارد: غلام همت دردی کشان یک رنگم نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند. حافظ. دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری جانب هیچ آشنا نگاه ندارد. حافظ. دلم ز نرگس ساقی امان نخواست بجان چرا که شیوۀ آن ترک دل سیه دانست. حافظ
دل سیاه. سیه دل. سیاه دل. بددل. بدخواه. که دل از شفقت و مهربانی تهی دارد: غلام همت دردی کشان یک رنگم نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند. حافظ. دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری جانب هیچ آشنا نگاه ندارد. حافظ. دلم ز نرگس ساقی امان نخواست بجان چرا که شیوۀ آن ترک دل سیه دانست. حافظ
دونخه. دوپوده. حوله و رومال و یا دستمال زغب دار کلفتی از پارچۀ سفید که دو سر آن ریسه دار باشد. (ناظم الاطباء). نوعی از رومال یا دستمال. (آنندراج) ، گلیم ریشه دار. (ناظم الاطباء). قسمی از قالین. (آنندراج) ، روپوش. (ناظم الاطباء)
دونخه. دوپوده. حوله و رومال و یا دستمال زغب دار کلفتی از پارچۀ سفید که دو سر آن ریسه دار باشد. (ناظم الاطباء). نوعی از رومال یا دستمال. (آنندراج) ، گلیم ریشه دار. (ناظم الاطباء). قسمی از قالین. (آنندراج) ، روپوش. (ناظم الاطباء)
دم به زمین ساییدن: دم لیسه کردن، دم به زمین سودن پیاپی سگ آنگاه که مهربانی از صاحب یا آشنایی می بیند. (یادداشت مؤلف) ، چاپلوسی. تملق. چاپلوسی نمودن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دم لابه شود
دم به زمین ساییدن: دم لیسه کردن، دم به زمین سودن پیاپی سگ آنگاه که مهربانی از صاحب یا آشنایی می بیند. (یادداشت مؤلف) ، چاپلوسی. تملق. چاپلوسی نمودن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دم لابه شود
ذوسنطاریا، و آن اسهالی باشد با درد امعاء و خون. اسهال با درد امعاء. اسهال با درد. اسهال خونی. پیچ پیچش. پیچاک. زورپیچ. شکم پیچ. سحج. نستاک. سرقدم. (یادداشت مرحوم دهخدا). دل درد. پیچش. زور نشستن به معده و روده در نتیجۀ بیماریهای دستگاه گوارش مانند اسهال و اسهال خونی و گاستریت و جز آن. (فرهنگ لغات عامیانه)
ذوسنطاریا، و آن اسهالی باشد با درد امعاء و خون. اسهال با درد امعاء. اسهال با درد. اسهال خونی. پیچ پیچش. پیچاک. زورپیچ. شکم پیچ. سحج. نستاک. سرقدم. (یادداشت مرحوم دهخدا). دل درد. پیچش. زور نشستن به معده و روده در نتیجۀ بیماریهای دستگاه گوارش مانند اسهال و اسهال خونی و گاستریت و جز آن. (فرهنگ لغات عامیانه)
خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان: هم از کار آن داس دل خیره ماند بر آن بت بنفرید و زآنجا براند. اسدی. ببد دایه دل خیره آمد دوان سخن راند با دختر از پهلوان. اسدی
خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان: هم از کار آن داس دل خیره ماند بر آن بت بنفرید و زآنجا براند. اسدی. ببد دایه دل خیره آمد دوان سخن راند با دختر از پهلوان. اسدی
رمیده دل. آنکه دل او رمیده باشد. دل از دست داده. ترسان. هراسان. بیم زده: دل رمیده کی تواند ساخت با ساز وجود سگ گزیده کی تواند دید در آب روان. خاقانی. یاری دو سه داشت دل رمیده چون او همه واقعه رسیده. نظامی
رمیده دل. آنکه دل او رمیده باشد. دل از دست داده. ترسان. هراسان. بیم زده: دل رمیده کی تواند ساخت با ساز وجود سگ گزیده کی تواند دید در آب روان. خاقانی. یاری دو سه داشت دل رمیده چون او همه واقعه رسیده. نظامی
دوکی که بدان ریسمان و طناب خیمه و جز آن تابند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا). مفتله. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء) (دهار) : گر کونت از نخست چنان باد ریسه بود آن باد ریسه اکنون چون دوک ریسه گشت. لبیبی. و رجوع به دوک شود
دوکی که بدان ریسمان و طناب خیمه و جز آن تابند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا). مِفتَلَه. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء) (دهار) : گر کونت از نخست چنان باد ریسه بود آن بادِ ریسه اکنون چون دوک ریسه گشت. لبیبی. و رجوع به دوک شود
ریزه دل. دل خرد و ناچیز و ناقص. دل که استعداد کسب عوالم روحانی ندارد. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : این چنین دل ریزه ها را دل مگو سبزوار اندر ابوبکری مجو. مولوی
ریزه دل. دل خرد و ناچیز و ناقص. دل که استعداد کسب عوالم روحانی ندارد. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) : این چنین دل ریزه ها را دل مگو سبزوار اندر ابوبکری مجو. مولوی