جدول جو
جدول جو

معنی دل ریسه - جستجوی لغت در جدول جو

دل ریسه
ضعف و سستی به سبب گرسنگی و بی حالی
تصویری از دل ریسه
تصویر دل ریسه
فرهنگ فارسی عمید
دل ریسه
(دِ سَ / سِ)
در تداول، دل غشه. ضعف گرفتن دل و سست شدن دست و پا بر اثر غلبۀ ضعف و گرسنگی و مانند آن. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل ریش
تصویر دل ریش
کسی که از اندوه عشق یا ناکامی و حرمان افسرده و محزون باشد، دل افگار، دل خسته، دل آزرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوک ریسه
تصویر دوک ریسه
دوک، آلتی که با آن نخ می ریسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل سیاه
تصویر دل سیاه
سیاه دل، بددل، بداندیش، بدخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل پیچه
تصویر دل پیچه
بیماری اسهال و شکم روش با احساس درد و پیچش در روده ها
فرهنگ فارسی عمید
نوعی گل که آن را در گلدان سبدی می کارند و شاخه های آن از شکاف های سبد بیرون می آید و به طرف پایین آویزان می شود و از آن ها گل هایی به رنگ زرد یا قهوه ای می روید
فرهنگ فارسی عمید
رفته دل. بی جان. بی دل. ضعیف القلب. (ناظم الاطباء). بیم زده: مستلفج، دل رفته از ترس. (منتهی الارب) ، دل از دست داده. مفتون شده. عاشق و واله گشته
لغت نامه دهخدا
(دِ لِ)
دل مجروح. دل ریش شده:
نبود ونباشد بدی کیش من
ز دستان دژم شد دل ریش من.
فردوسی.
نه از درد دلهای ریشش خبر
نه ازچشم بیمار خویشش خبر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دِ یَهْ)
دل سیاه. سیه دل. سیاه دل. بددل. بدخواه. که دل از شفقت و مهربانی تهی دارد:
غلام همت دردی کشان یک رنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند.
حافظ.
دیده ام آن چشم دل سیه که تو داری
جانب هیچ آشنا نگاه ندارد.
حافظ.
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست بجان
چرا که شیوۀ آن ترک دل سیه دانست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دُ سَ / سِ)
دونخه. دوپوده. حوله و رومال و یا دستمال زغب دار کلفتی از پارچۀ سفید که دو سر آن ریسه دار باشد. (ناظم الاطباء). نوعی از رومال یا دستمال. (آنندراج) ، گلیم ریشه دار. (ناظم الاطباء). قسمی از قالین. (آنندراج) ، روپوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ سَ / سِ)
دم به زمین ساییدن: دم لیسه کردن، دم به زمین سودن پیاپی سگ آنگاه که مهربانی از صاحب یا آشنایی می بیند. (یادداشت مؤلف) ، چاپلوسی. تملق. چاپلوسی نمودن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دم لابه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ چَ / چِ)
ذوسنطاریا، و آن اسهالی باشد با درد امعاء و خون. اسهال با درد امعاء. اسهال با درد. اسهال خونی. پیچ پیچش. پیچاک. زورپیچ. شکم پیچ. سحج. نستاک. سرقدم. (یادداشت مرحوم دهخدا). دل درد. پیچش. زور نشستن به معده و روده در نتیجۀ بیماریهای دستگاه گوارش مانند اسهال و اسهال خونی و گاستریت و جز آن. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(دِ شَ / شِ)
کنایه از خاموشی است. (برهان) (آنندراج). کنایه از مردم خاموش. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). سکوت و خاموشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ / رِ)
خیره دل. متعجب. متحیر. سرگردان:
هم از کار آن داس دل خیره ماند
بر آن بت بنفرید و زآنجا براند.
اسدی.
ببد دایه دل خیره آمد دوان
سخن راند با دختر از پهلوان.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(دِ)
سیاه دل. دل سیه. قسی القلب، بدقلب. بدخواه. بداندیش:
دادگرا فلک ترا جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
رمیده دل. آنکه دل او رمیده باشد. دل از دست داده. ترسان. هراسان. بیم زده:
دل رمیده کی تواند ساخت با ساز وجود
سگ گزیده کی تواند دید در آب روان.
خاقانی.
یاری دو سه داشت دل رمیده
چون او همه واقعه رسیده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
دوکی که بدان ریسمان و طناب خیمه و جز آن تابند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) (انجمن آرا). مفتله. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء) (دهار) :
گر کونت از نخست چنان باد ریسه بود
آن باد ریسه اکنون چون دوک ریسه گشت.
لبیبی.
و رجوع به دوک شود
لغت نامه دهخدا
(دِ زَ / زِ)
ریزه دل. دل خرد و ناچیز و ناقص. دل که استعداد کسب عوالم روحانی ندارد. (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
این چنین دل ریزه ها را دل مگو
سبزوار اندر ابوبکری مجو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
دوک ریسه. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوک ریسه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل پیچه
تصویر دل پیچه
احساس درد و پیچش در روده ها، اسهال شکم روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پیشه
تصویر دل پیشه
کنایه از خاموشی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل سیه
تصویر دل سیه
سیاهدل، بددل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل سیاه
تصویر دل سیاه
بد فلب بد خواه بد اندیش، سیاه دل قسی القلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلریسه
تصویر دلریسه
ضعف و سستی به علت گرسنگی و بی حالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل پیچه
تصویر دل پیچه
((دِ چِ))
احساس درد و پیچش در روده ها، اسهال، شکم روش
فرهنگ فارسی معین
شکم درد، دل پیچه
فرهنگ گویش مازندرانی
باب دل، مورد پسند
فرهنگ گویش مازندرانی
به دنبال هم، پشت سرهم
فرهنگ گویش مازندرانی